معبر

خبری تحلیلی

معبر

خبری تحلیلی

90، سال مادرانِ شهید و شهیده مادر

90، سال مادرانِ شهید و شهیده مادر

عجب سالی بود سال 90، اگر بخواهیم اسمی برای سال نودی که در فومن گذشت بگذاریم، بی شک سال مادران شهید است! و البته سال شهیده مادر؛

در این سال، عده زیادی از مادران شهدا به سوی فرزندانشان پر کشیدند،مادر شهدای ادبی و هدایت پناه و تیغ نورد و زمانی. نمی دانم، دل این مادران دیگر طاقت دوری شهداشان را نداشت یا شهدا دلتنگ مادر شده بودند؟!  هرچه بود و هرچه شد، لیلی و لیلا ها به منزل رسیدند و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. راستی در میان این همه مادر شهید یک شهیده مادر هم داشتیم! بانو زهرا دقیقی را می گویم، همین سال بود که به همراه همسر جانبازش از پیش حسین زهرا می آمدند که به خیل شهدا پیوست و همسرو دو فرزندش را جا گذاشت.

 دلمان برایتان تنگ شده. می خواهم به مناسبت بهار، بهاریه برایتان بنویسم. در عوض، شما هم از اولین بهارتان بگویید در بهشت. شما برای ما از «آن سوی هستی» بگویید، ما برایتان حرف ها داریم از سال ۹۰؛ جنگ و جبهه ای شد اخر سال، بدرو خیبر ی شد برای خودش، جبهه ما، جبهه خون شهداست. اگر روزگاری در این مرز و بوم، جنگ، دانشگاه بود، اما الان دانشگاه، جبهه ای است که بدون جنگ، شهید می دهد. مادر ها به فرزندانتان سفرارش مان را بکنید؛ الحق که جوشش خون شهدایتان را دانستیم و پایمالش نکردیم، مادران شهید، شهدایتان رفتند و مردانه وار جنگیدند و کاری حسینی کردند و شما تا زنده بودید زینب وار پایشان ایستادید، اما اتفاقی دیگر هم افتاد، این بار اما خدا یک مادر گرفت تا همه بدانند که کار مادران شهید کمتراز شهادت نیست، یعنی شهادت فقط برای مردان و صبر برای زنان نیست، بلکه برعکس هم می شودکه بشود،شاید خدا خواسته به ما بفهماند که این مادران شهدا که صبر می کنند بر دوری فرزندانشان، خودشان شهیده هستند، و خدا این را با  بانو دقیقی به ما فهماند، او  رفت و حاج محمدحسن ماند،  و از رشادت حاج محمدحسن، همین بس که حتی  هیچ کس اشک هایش را ندید. پیش دشمن گریه نکرد!

مادران  شهید! من چه خوش خیالم که دارم برای شما، برای شهید، برای شاهد، قصه سال ۹۰ را تعریف می کنم! ول کنم این حرفها را، که الان نوبت شماست، تا برای ما از «بهار بهشت» بگوییید. بی معرفت اگرنبوده باشیم بعد از شما، لابد می رسانید سلام ما را به «حسین».

کاندیدها خیال کرده اند به آنها رای می دهیم

قصد ندارم به شخص خاصی اشاره کنم، لکن روی سخنم با آن دسته از  کاندیدهایی است که مصادیقی که در این یادداشت می آورم برایشان صدق می کند. چند وقت دیگر شروع می شود شور و هیجان انتخابات مجلس، تبلیغات و سخنرانی ها و جلسات داغ انتخاباتی که تقریبا همه شهر را درگیر خودش می کند؛ هر کاندید، طرفدارانی دارد و در نهایت آرایی، سوال اما اینجاست، آیا آرایی که بنام کاندید ها در  هرصندوق  خوانده می شود آرای واقعی همان کاندید است؟ قطعا این گونه نیست!.

مردم بارها و بارها ثابت کرده اند که با ولایت تا شهادت پای نظام ایستاده اند، این ایستادگی در تاریخ سی و دوساله انقلاب به وضوح مشخص است، از پیروزی انقلاب اسلامی گرفته تا جنگ تحمیلی8ساله و جنگ تحلیلی8ماهه، همه اش نشانه های ایستادگی مردم است، حالا این مردمی که  خون داده اند و جوان داده اند، با این انقلاب و امام و رهبری، سالها تو دهنی زده اند به کفار و استکبار، این مردمی که قول داده اند به روح الله(قدس الله نفس الزکیه) که پشتیبانی کنند از ولایت تا به مملکتشان آسیب نرسد، این اصحاب آخر الزمانی امام عصر(عج الله) که خون و دل خورده اند پای این انقلاب و اسلام تااز شعب ابیطالب  به بدرو خیبر برسد،   اصلا شرایط بدری که آقا فرمود یعنی«اگر ما پیروز شویم قدرت ما به اوج خواهد رسید و اگر شکست بخوریم چیزی از اسلام باقی نخواهد ماند، این پیروزی با مشارکت بالا رقم خواهد خورد» حالا در این شرایط مردم مگر رها می کنند اسلام را؟. اما عده ای فکر می کنند ملت بخاطر وجود آنهاست که پای صندوقهای رای می آیند!!!     خیال می کنند این مردم با این پیشینه و تجربه طویل تاریخی عاشق چشم و ابروی یک نامزد انتخاباتی شده اند و رای می دهند! حالابرسیم به اول یادداشت که آرای توی صندوق های رای مال هیچ کدام از کانـدیدا نیست!چون مردم به کسـانی که با صاحـبان ثـروت و قـدرتقصد ندارم به شخص خاصی اشاره کنم، لکن روی سخنم با آن دسته از  کاندیدهایی است که مصادیقی که در این یادداشت می آورم برایشان صدق می کند. چند وقت دیگر شروع می شود شور و هیجان انتخابات مجلس، تبلیغات و سخنرانی ها و جلسات داغ انتخاباتی که تقریبا همه شهر را درگیر خودش می کند؛ هر کاندید، طرفدارانی دارد و در نهایت آرایی، سوال اما اینجاست، آیا آرایی که بنام کاندید ها در  هرصندوق  خوانده می شود آرای واقعی همان کاندید است؟ قطعا این گونه نیست!.

مردم بارها و بارها ثابت کرده اند که با ولایت تا شهادت پای نظام ایستاده اند، این ایستادگی در تاریخ سی و دوساله انقلاب به وضوح مشخص است، از پیروزی انقلاب اسلامی گرفته تا جنگ تحمیلی8ساله و جنگ تحلیلی8ماهه، همه اش نشانه های ایستادگی مردم است، حالا این مردمی که  خون داده اند و جوان داده اند، با این انقلاب و امام و رهبری، سالها تو دهنی زده اند به کفار و استکبار، این مردمی که قول داده اند به روح الله(قدس الله نفس الزکیه) که پشتیبانی کنند از ولایت تا به مملکتشان آسیب نرسد، این اصحاب آخر الزمانی امام عصر(عج الله) که خون و دل خورده اند پای این انقلاب و اسلام تااز شعب ابیطالب  به بدرو خیبر برسد،   اصلا شرایط بدری که آقا فرمود یعنی«اگر ما پیروز شویم قدرت ما به اوج خواهد رسید و اگر شکست بخوریم چیزی از اسلام باقی نخواهد ماند، این پیروزی با مشارکت بالا رقم خواهد خورد» حالا در این شرایط مردم مگر رها می کنند اسلام را؟. اما عده ای فکر می کنند ملت بخاطر وجود آنهاست که پای صندوقهای رای می آیند!!!     خیال می کنند این مردم با این پیشینه و تجربه طویل تاریخی عاشق چشم و ابروی یک نامزد انتخاباتی شده اند و رای می دهند! حالابرسیم به اول یادداشت که آرای توی صندوق های رای مال هیچ کدام از کانـدیدا نیست!چون مردم به کسـانی که با صاحـبان ثـروت و قـدرت

تقدیم به علمدار بَدر و خیبر


از صدر اسلام تاکنون هر جا بدرو خیبری در میان بوده، اسلام پیروز بلا منازع میدان شده؛ اولین بدرو خیبری که اسلام در آن فاتح شد، همان جنگی بود که محمد رسول الله(صلی الله علیه واله) فرمانده آن بود و علی(علیه السلام) علمدار آن، بدر همان بدری بود که علی از رسول خدا دفاع کرد و خیبر هم همان خیبری که علی(علیه السلام) با یک دست- فقط یک دست- دروازه غول پیکر قلعه خیبر را از جا در آورد، این پیروزی های سپاه اسلام که علمدارش علی بود، سالها بعد درسی شد برای پیروان علی؛ سالها گذشت و گذشت تا اینکه بار دیگر لشکریان کفر در مقابل لشکر اسلام صف آرایی کرد،  این بار اما پیروان علی بودند که  به تأسی از مقتدایشان با تمام وجود جنگیدند؛ جنگ 8ساله ایران عملیات بدر:  در اسفندماه 1363 از شرق دجله تا هور الهویزه سردارانی چون باکری، برنسی، کریمی و ... بودند که پیروزی را برای اسلام به ارمغان آوردند؛ خیبر:اسفند1362 از جزایر مجنون تا هویزه بازهم پیروزی و علمدارانی چون، زین الدین و همت و یارانشان؛ حالا اما، علمدار جبهه ها خبر از بدرو خیبری دیگر می دهد، بدر و خیبری که این بار نه جزیره العرب و نه مدینه و نه مجنون و هویزه و دجله، بلکه این بدر و خیبر بدرو خیبری است که علمدار آن می خواهد کاخ سفید  و الیزه و همه صهیونیستهای کافر را با یک دست- فقط بایک دست- از میان بردارد!!          

از شهیده تا شهید زنده

این روزها با اینکه محرم است، بوی فاطمیه هم پیچیده، اولین شهیدهِ فومن، شهر را ستاره ای کرده روی زمین که حالا آسمانیان نظاره می کنند آن را، عزاداری هایمان امسال با بوی فاطمیه عجین است، بانوی دهر،زهرا(سلام الله علیها) پذیرای زهرای دیگری است که بدست شقی ترین انسانهای امروزِ زمین، به شهادت رسیده است. بانو دقیقی، همسر حاج محمدحسن حسن زاده که در راه بازگشت از کربلای حسین(علیه السلام) در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید. بانو چه قدر خوب زنده بودی و چقدر زیبا پر کشیدی، زندگی ات را با سختی های همسر جانبازت گذراندی و هر بار که تا پای مرگ پیش میرفت تو با او می مردی، هر بار برمی گشت نفَس می کشیدی با او، نمی دانم، شاید بارها به او گفتی که نکند تنها برود و تورا جا بگذارد؛حالا بگو ببینم، حاجی تورا آنجاجا گذاشت یا تو اورا؟؛ گفته بودی عاشق شهادتی، چه شده بود تورا لحظات آخر عمرت که می گفتی حاج محمدحسن را نجات دهید؟، خودت دوست داشتی با یک جانباز ازدواج کنی، چه چیز زیباتر از آن دیدی که او را با تمام سختی هایش رها کردی؟ بانو هنوز فاطمه و محمدجواد، آنقدر بزرگ نشده اند تا پرستاری کنند پدر را. اما به قول حاجی که تو زرنگ تر بودی. او ماه هاجبهه را تجسس و سالها جانبازی را تفحص کرد برای شهادت، تو در عرض چند روز ربودی این تحفه شهامت را که اینچنین، شجاعانه ، به ارث بردی شهادت را، راستی یادت نرود شفاعت را، محرم نزدیک است، مگر می شود این روزها عزادار حسین(علیه السلام) بود و شما را به یاد نداشت؟ شما هم مارا یادی کن بانو؛ نمی دانم آیا، اولین چیزی که بعد السلام و عرض ارادت به مادر زمین و آسمان زهرای مرضیه(سلام الله علیها) گفتی چه بود، سلامتی حاج محمدحسن بود، صبر برای بچه هایت بود ... نمی دانم، اما خوب می دانم این مردمی که این گونه مانده اند پای ولایت را فراموش نکرده ای. این مردم بارها و بارها ثابت کرده اند خودشان را، دشمنان اما، نمی فهمند ، خیال می کنند که با عملیاتهای تروریستی می توانند این حرکت عظیم را متوقف کنند؛ چه زیبا حاج محمدحسن دربیمارستان، شهادتت را تبریک گفت، این تبریک یعنی که آنها باید فرهنگ شهادت را ترور کنند. آنها باید «مسلم نیا به کوفه» حاج منصوررا ترور کنند. تروریستها باید لباس مشکی بچه های بسیج را ترور کنند. همه اش تقصیر عاشوراست! آمریکا باید «باز این چه شورش است» را ترور کند. اوباما باید «کتیبه های محتشم» را ترور کند. ما از سردار گرفته تا سرباز، و از روحانی تا جانباز ، چه زن چه مرد،جملگی گریه کن حسینیم؛ اشک و عشق را نمی توان ترور کرد. و درود بر این مردم که ثابت کردند شهادت، خریدار دارد هنوز، چه در زمین و چه در آسمان. بهانه ای شد تشییع پیکر شما، برای بیعتی چند باره با امام و شهدا و رهبر عزیز. مردم آمدند تا دشمن بداند، ما زن و مرد نمی شناسیم همه مشتاقانه منتظریم تا نوبت شهادت به مارسد. و درِ باغ شهادت همچنان باز است،راستـی که زنده شد روزهــای جنـگ، روزهـایی که یکی یکی شهدا را این مردم با همین استقبال باشکوه، پذیرا بودند. یادت می آید حاج محمدحسن؛ روزهایی که رفقای شهیدت را همین مردم در این شهر تشییع می کردند و یکی یکی دل می کندی از آنها، تو مناطق جنگ را وجب به وجب دنبال شهادت می گشتی، بارها جانبازی کردی در جبهه، لحظات مرگ را چشیده ای، سالهاست داری دست و پنجه نرم می کنی با شیمیایی دشمنِ نامرد، هفتاد درصد بدنت جانباز است، با این ترکشی که به پا و پهلویت اصابت کرده درصدش چند می شود؟ گفتم پهلو، راستش بی هوا گریه ام گرفت، به اشکهایی که حالا دارد از چشمانم می ریزد قسم، یاد پهلویی کردم که راوی آن حسن(علیه السلام)بود، ما فقط شنیده ایم در روضه ها اما مطمئنا شما دیدی و کشیدی و حس کردی که چه گذشت در کوچه ها، حالا دیدی چرا محرم امسال بوی کوچه می دهد، راستی وقتی ترکش به پهلویت گرفت چه چیز را یادآور شدی؟ یاد روضه های فاطمیه کردی؟ نمی دانم به هوش بودی که ببینی همسرت چگونه پرواز می کند یا نه؟ این را اما خوب می دانم آنهایی که این جنایت را کرده اند از تیرو طایفه همان ملعونانی هستند که در کوچه های مدینه... حاجی همیشه شما مارا موعظه کردی حالا می خواهم درس پس بدهم، اگرطاقتت دارد تمام می شود، به روضه های مادر پهلو شکسته تمسک کن، روایت خواستی بکنی اگر ماجرا را برای کسی، یک یاحسن (علیه السلام)بگو، اگر می خواهی دق و دلی خالی کنی بر دشمن ، یا لعنت کنی بانیان این حادثه را، اشکت اگر جاری شود خیالی نیست، بلند بگو الهی بشکند دست مغیره...سردار! تا طواف عشق کامل شود، هنوز باید گرد شمع شهادت، پروانه وار بگردی. ای شهید زنده! ای زنده ترین شهدا!. همه زندگی تو، لحظاتی قبل از شهادت است. الحق که جوشش خون سرخت جاودانه است. همچون تو ستاره ای، ناز دارد و راز دارد شهادتش. دشمن، راهی به این سرالاسرار ندارد. قطره های خون تو هنوز نفس می کشند. تو زنده ای. تو شهید گمنامی هستی که به جای دوست، دشمن دارد تفحصت می کند. خانه تو، خون تو، خاک تو، مزار تو در قطعه ای از قلب ماست. بعید می دانم برد سلاح دشمن، به نهانخانه دل مجنون برسد. مرز جنگ عوض شده، محتوایش نه. مرد جبهه ها همان است که بود. همین است که هست. تو که بارها به شهادتت رسیده ای، آن سوی هستی قصه چیست، که تا پای شهادت بارها می روی و باز برت می گرداند خدا ؟! شاید مأموریتِ ناتمامی داری که باید انجامش دهی... این روزها که داری عشق بازی می کنی با خدا، در دعای سحرت، در مناجات خدایی شدنت، هرگز از یاد نبر منِ جا مانده بسی محتاجم... 
 راستیحاجی اگر در روئیای صادقه ات بانو دقیقی را دیدی، سفارش مارا هم بکن، قدری دعا برای ما کند فراموش نکنی ها...  

من به سردار علی خوش روش رای می دهم!!!

 

یعنی چه که به سردار شهید خوش روش رای می دهم؟! آیا در برگه رای خود می نویسم  علی خوش روش، یا رای نمی دهم،آیا این انتخابات را قبول ندارم، ‌یا کاندیدای احتمالی را ...

 نه؛ قطعا در انتخابات شرکت می کنم و به یکی از کاندیداها هم رای خواهم داد، این فقط دردو دلی است با سردارعلی...

سن و سال من خیلی قد نمی دهد که سردار را دیده باشم، اما پای صحبت خیلی از همرزمانش نشسته ام، هم آنهایی که در مجامع عمومی صحبت می کنند و نیز کسانی که در گمنامی هستند، لکن  با علی، رابطه بسیار نزدیکی داشتند.

برای کارهای برگزاری مراسم شهید با یکی از رفقا به سپاه رشت رفته بودم که یک سرهنگ همین که اسم علی را شنید، بی معطلی پرسید، آیا شما با سردار خوش روش نسبتی دارید؟ گفتم نه، چطور؟ شروع کرد به خاطره گفتن از سردار، حالت چهره اش کاملا عوض شد انگار با زحمت جلوی خودش را می گرفت تا گریه نکند، گفت: سردار خوش روش اولین فرمانده من در جنگ بود و خیلی چیزها از او یاد گرفتم، برای اولین بار که به عملیات رفتم، در همان ابتدا سردار مجروح شد، باور نمی کنید او فرمانده بود اما همیشه جلو تر از همه حرکت می کرد، با برانکارد که او را به عقب می بردند خطاب به ما ها می گفت: (برید جلو به زودی برمی گردم)...

 

حالا اما نمی گویم نیست- ولی کم شده اند مسئولینی که جلو تر از همه حرکت کنند! می خواهم به سردار خوش روش رای دهم تا برای شهر افرادی را بگمارد که یک زره- تنهایک زره- آن دغدغه علی را داشته باشند، دغدغه ای که علی جانش را برای آن داد و لی خیلی ها حاضر نیستند کوچکترین زحمتی برایش بکشند؛ می خواهم به سردار علی خوش روش رای بدهم تا بجای آسفالت کردن خیابانها ، جاده های دلهای مارا هموار کند، من به سردار علی خوش روش رای می دهم تا بیایدو  دوباره روزهایی را که همه بچه حزب اللهی ها باهم یکی بودند تکرار شود، زمانی که وقتی علی در مسجد جامع جلو می ایستاد همه به اون اقتدا می کردند، من به علی خوش روش رای می دهم تا همه مثل اون سالها توی قبرستان برای خودمان یک قبر بکنیم و شبها داخلش بخوابیم تا یادمان نرود آن دنیایی هم هست! من به علی خوش روش رای می دهم تا دوز و کلک بازی هایی که برای پست و مقام دارد شورش در می آید به پایان برسد! رای من مال سردار است، چراکه او پولهای میلیاردی برای خرج در ستادش ندارد، تا انتخابات را با پول تعیین کند، و هرکس پول بیشتری داشته باشد به مجلس برود، وبعد از سوار شدن بر شتر مسئولیت از حلقوم ملت چند برابر پولهایش را بکشد بیرون! من به سردار علی رای می دهم تا حرف مولایمان امام خامنه ای زمین نماند که فرمود برای انتخابات به صاحبان ثروت نزدیک نشوید! به سردار رای می دهم تا جهادی کار کنیم در جهاد اقتصادی، بجنگیم با فقر برای خدا نه برای غیر خدا! من به سردار علی خوش روش رای می دهم تا فرمانده گردان ابالفظل فرماندهی دلهای مارا به عهده بگیرید! تا برای رای به مردم کمک نکنیم و برای رای به مجالس مردم نرویم! من به سرداری رای می دهم که نماینده قلبهای ما باشد پیش رهبری ، تا مصلحت نظام را از نظر دیگران نسنجد بلکه مصلحت نظام را بر معیار رهبری بسنجد! من به کسی رای می دهم که وقتی تیری و هجمه ای به سوی رهبری روانه شود اولین نفری باشد که سینه سپر کند،‌نه اینکه جام زهر به رهبر تعارف کند! به سردار علی خوش روش رای می دهم؛

 

کجایی سردار، برخی شهرها از شهداشان میدان درست می کنند  و عکسشان را با افتخار به میدان می زنند، ماهم میدان بز درست می کنیم و فقط سنگ قبرت را در مزار شهدا عوض می کنیم تا بگوییم...، با بچه ها رفته بودیم مشهد الرضا،‌دیدیم اسم خیابانشان را عوض کرده اند و به نام آیت الله بهجت گذاشته اند،‌ اینجا البته یک عکس از این عالم ورودی شهر است، کجایی ببینی سردار، همسنگران دیروز، امروز چگونه روبروی هم سنگر گرفته اند، بخاطر چی، هیچی بخدا یک سندلی چرمی!! البته چرمش خوب است از آن گران قیمتهاست...